آقاي روحاني، داس را فراموش نكنيد!

آقاي روحاني، داس را فراموش نكنيد!

كوتاه و بي‌مقدمه:

اين‌كه رئيس‌جمهور منتخب فرمودند: با كليد آمده‌ام نه با داس...

بر آن داشت كه از ايشان خواهش كنيم "داس" را فراموش نكنند.

هر زمين كشاورزي يا باغي نياز به داس دارد تا از علف‌هاي هرز كه نفس گياهان مفيد و درختان را بريده‌اند، عاري شود كه در غير اينصورت "نه از تاك نشاني خواهد ماند و نه از تاكستان"

جامعه و سيستم اداري ما هم حكم همان باغ و زمين كشاورزي دارد كه مديران و كارمندان نالايق و ناشايستي كه بر اساس زد و بند و خط و خطوط سياسي ، به جاي اثبات توانايي و شايستگي ، سالهاست بر بعضي مناسب آن پنجه فرو كرده‌اند، مصاديق علف‌هاي هرزش مي‌باشند.

سيستم اداري ما هم نياز به زدودن علف‌هاي هرزش دارد، علف‌هايي كه در خوش‌بينانه‌ترين حالت كاري بجز اتلاف منابع نداشته‌اند و دود سوءمديريت آنها چشم و گلوي مردم را به سوزش آورده و آنها را به مرز خفگي رسانده است.

بدون "داس" قطعا "كليد" چندان مفيد نخواهد بود. بايد آنهايي كه بر اساس شايستگي و لياقت  منسبي دريافت كرده‌اند را بدون توجه به اصولگرا يا اصلاح‌طلب بودن ، ابقاء كرد! و در عوض نالايقان اتوبوسي را بايد اتوبوسي بدرقه كرد، وگرنه نه اصولي باقي مي ماند و نه اصلاحي!

اگر "اصول" را مي‌خواهيم و "اصلاح" كردن را حتما بايد داس را همراه كليد بخواهيم كه اين زمينه‌ساز "شايسته‌سالاري"* است و نيز از اصول علم مديريت است كه "وجود كارمندان ناشايست، برآيند دوام مديران نالايق است."

اميد كه در دولت تدبير و اميد ، از اين معضل بزرگ "مديران نالايق" و "كارمندان ناشايست" اگر نه بطور كامل ، حداقل به شكل نسبي خلاصي يابيم كه ريشه بسياري از مشكلاتمان اين دو دسته‌اند.


* شایسته‌سالاری (meritocracy) به شیوه‌ای از حکومت یا مدیریت گفته می‌شود که دست‌اندرکاران بر پایهٔ توانایی و شایستگی‌شان برگزیده شوند و نه بر پارهٔ قدرت مالی یا موقعیت اجتماعی و فامیلی.

در جوامع شایسته سالار، نگرش‌های خویشاوندسالاری، قبیله گرایی، حزب سالاری و غیره مطرود است. نظام شایسته سالار، نظامی است که در آن افراد مناسب در مکان و زمان مناسب منصوب شده و از ایشان بهترین استفاده در راستای اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی به عمل آید.

افراد در سیستم شایسته سالار، بر اساس معیارهای متغیری از شایستگی مورد قضاوت قرار می گیرند .این معیار ها می توانند زمینه های گسترده ای، از هوش گرفته تا پایبندی به اخلاقیات، از استعداد عمومی تادانش در زمینه ی خاص را در بر بگیرند . هرچند یکی از انتقادات وارد شده به این رویکرد، اشاره به این حقیقت دارد که "شایستگی" یک مفهوم عمیقا سابجکتیو و مبهم می‌باشد که بالقوه فاقد وضوح کافی و در معرض سوءاستفاده است .

فقط در ايران

فقط در ايران يك شركت مي تونه همزمان:

توليد كننده كفش مثلا طبي براي پياده روي باشه

توليد كننده بسته هاي آموزش زبان انگليسي باشه

تولي كننده لوازم بدنسازي باشه

توليد كننده كرم و صابون حاوي الاستين و الانتوئين و پروتئين و خيلي چيزهاي با ربط و بي ربط ديگر از حشرات و نرم تنان و سخت‌پوستان! باشه

توليد كننده منقل كباب باشه

توليد كننده كارد آشپزخانه باشه

.........
و همه‌ي موارد را مدعي باشه ساخت ايران هست ولي از چين وارد كنه!!!

و از همه مهمتر ،

دستور توقف فعاليتش صادر بشه و همچنان با آگهي هاي ميليارديش در صدا و سيما ، فعال باشه!!!! و با يك خط تلفن به امور فوق مشغول بماند و ميلياردي كسب درآمد كند.

به نام خدا ...

به نام خدا ...

امروز داشتم آرشیو خبرهای نیمه دوم سال گذشته را مرور می کردم چشمم به این خبر در آذرماه ۱۳۹۱ افتاد:

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت:

کنار هم قرار دادن نام خدا و رهبری و رئیس جمهور، در مراسم افتتاح طرح توسعه سیمان بوکان توسط محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور، موجب تعجب مردم شد. طی دو روز گذشته مردم، تماس‌هائی با روزنامه جمهوری اسلامی گرفته و به این اقدام معاون اول رئیس جمهور اعتراض کردند. آنها گفتند جمله به نام خدا و به نام مقام معظم رهبری و به نام رئیس‌جمهور که عبارت بکار برده شده توسط رحیمی بود متأسفانه بارها از تلویزیون نیز پخش شد!

یاد اوائل انقلاب افتادم که گروهک از خلق رانده شده مجاهدین در و دیوارها را با پوسترها و کلیشه هایشان پر کرده بودند و اطلاعیه هایشان هم با عنوان "بنام خدا و خلق قهرمان ایران" شروع می شد.

درهمان روزها جمله ای از شهید مطهری در جامعه رواج یافته بود که از کتاب جهان بینی توحیدی ایشان است :

"در روش توحيدی اسلامی كارها بايد به نام خدا آغاز شود . آغاز كردن كار بنام خلق بت پرستی است و به نام خدا و خلق شرك و بت پرستی است..."

درست گفته اند که تاریخ تکرار می شود...حال با کمی تغییر ظاهری!

ما مردم

ما مردم

ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ!

ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻭﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﯾﻢ.

ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ، ﺑﺨﯿﻞ! 

ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؛ ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ .

ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﻖ ﺑﺰﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺗﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺟﻮﺩ.

 ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮﯾﻢ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ . ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮ ﻭ ﺑﺨﯿﻞ . ﺑﺨﯿﻞ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﻩ . 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ . 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺍﺳﺖ، اﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﯾﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺟﻤﻌﯽ ﻣﺎ ﻫﺴﺖ .

 ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﭘﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﯿﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ...


ﮐﻠﯿﺪﺭ - ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ

مدعيان فرهنگ

ما ملت مدعي فرهنگ!!!

عجب وضعیتی شده...
سابق میرفتی دریا باید مدام مراقب می بودی که بچه ها توي دريا نرن جلو غرق بشن.
حالا کنار ساحل، باید دریا رو ولش کنی و مراقب باشي بچه ها و خودت! زیر ماشین جماعت بی‌ملاحظه و خودخواهی که دارن چپ و راست توی ساحل و روی ماسه ها "دور دور" می کنن نری و نرن.
مملکته ما داریم؟!!!